دلم کمی گرفته
گاهی دوست داری حرف بزنی یا بنویسی ولی حوصله اون روهم نداری.تبدیل شدم به آدمی که خشمش، حرفهاش مثل یه آتشفشانیه که پشت یه سد محکم نگهش داشته ولی دبش میخواد این سد بشکنه وخالی بشه.
همه دوست! هایی که دارم بیمعرفتن.هیچکدوم بهم زنگ نمیزنن، حالم رونمیپرسن یا سراغم نمیان، همیشه این منم که راه دور و دراز ی طی میکنم تا برم ببینمشون سا بهشون زنگ میزنم، پس در واقع دوستی هم ندارم.
آدمهایی هم که میشناسم با تمام فساد اخلاقی که داشتن همشون متاهل شدند ولی من که پاک بودم هنوز نتونستم هم کف خودم روپیدا کنم.
واقعا خسته شدم.
یه خواب خوبی دیدم کاش وافعیت داشت، کاش واقعی بود یا حداقل تا تاد توهمون خواب میموندم.
استرویین...برچسب : نویسنده : mohammadsamin بازدید : 25